در آغاز قرن چهاردهم ميلادي، عصر مياني يا قرون وسطي كه از زمان سقوط روم حدود هزار سال طول كشيده بود، رو به پايان بود و رنسانس، يكي از بزرگترين جنبش هاي فرهنگي تاريخ، به تدريج جايگزينس مي شد. رنسانس در سال 1300 از ايتاليا آغاز شد و در عرض سه قرن در سراسر اروپا انتشار يافت. به ندرت در دوره هاي چنين كوتاه ازنظر تاريخي، رخدادهاي متعددي به وقوع مي پيوندد، حال آنكه اين قرن هاي سرشار از تغييرات اساسي و فعاليتهاي بزرگ است. جهان امروزي زاييدة همين فعاليت هاست، زيرا رنسانس پايه هاي اقتصادي، سياسي، هنري و علمي تمدن هاي كنوني غرب را بنا نهاد.
ريشه هاي رنسانس
به نظر كساني كه در دوران رنسانس زندگي مي كردند، عصر آن ها يا قرون وسطي كه به اشتباه دوران بي توجهي خوانده مي شد، ارتباطي نداشت، بلكه با دوران يونان و روم باستان مرتبط بود. آن ها معقتد بودند كه تنها در دنياي باستان چنين موفقيت ها و كارهاي بزرگي انجام شده است. در واقع رنسانس خودش را به صورت زندگي دوباره يا نوزايي فرهنگ يونان و روم باستان مي ديد. نام رنسانس كه در زبان فرانسه به معني «نورزايي» است از همين جا نشئت مي گيرد.
اما در واقع، بسياري از ريشه هاي رنسانس از قرون وسطي منشا گرفته بود. در قرون وسطي ترجمة عربي آثار كلاسيك در اسپانيا- كه در آن زمان تحت سلطه مسلمانان بود- دانش آموزان و دانشجويان را حتي در شمال اروپا به روم و يونان علاقه مند كرد. حتي بسياري از اختراعات در اصل در قرون وسطي صورت گرفتند. قطب نماي مغناطيسي كه كاشفان رنسانس را به سوي آسيا و آمريكا هدايت كرد، در قرن دوازدهم اختراع شده بود.